خاطرات زیبای تولدت
سلام پسرک شیرینم دیر اومدم چون سرم حسابی شلوغ بود ببخشید . اینم خاطرات زایمان پسرم 15 تیر 93 ساعت 7 شب دوش گرفتم وسایل رو برداشتم و از دخترم با ناراحتی خداحافظی کردم و بهمراه بابا مازیار و مومو راهی بیمارستان طالقانی چالوس شدیم. همون شب عمه اعظم (عمه من) و عمو امیر همسرش و عمه آزاده از تهران اومدن تا موقع زایمان ما تنها نباشیم. بعد پر کردن پرونده و رگ گرفتن از من مومو وبابا مازیار برگشتن خونه پیش آدرینا.البته مومو خیلی اصرار داشت بمونه اما من نمیخواستم خسته بشه تا فردا شب انرژی داشته باشه. من موندم و mp4 پر از آهنگ و یه کتاب جدول. اتاق خصوصی بود و حوصله ام سر رفته بود.راه افتادم سرک کشیدن به بقیه مامانا. ...
نویسنده :
مامان آرزو
23:31